زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است پلکی بزن دلـم را آزاد از این قـفـس کن مژگان چشمهایت مفـتاح دلگـشایی است یک عمر مُهر برلب چون غنچۀ خموشی گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون هر تیر بر تن تو مژگـان در حنایی است دسـت بُــریـدهات را بـر دیـدهام کـشـیـدم بر چشم بیفروغم این دست توتیایی است هـر روزن زره را این تـیـرها شـمـردند بر قـامت بلـندت از نـیـزهها قـبایی است چیزی نمانده از تو غیر از غـبار سرخی از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است بـرخـیـز بـا نـگـاهـت آرام کـن حـرم را کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است از دخـتـرم مـگـیری روزی شـانـهات را بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است بر شیـر خـوارهام نه کن بر رباب رحمی این خندههای دشمن سرشارِ بیحیای است |